خواسته های دل - محض خدا
91/7/19
12:30 ع
یارب
سلام یگانه.چقدر دلم میخواهد الان تو جنگلهای شمال بودم.رو برگاش را میرفتم زیرپام خش خش صدا میکرد.یه سوز سردی هم میومد و برای اینکه سردم نشه دستم را دور تنم گره میکردم و آرام ارام قدم میزدم.
از چهره طبیعت افسونکار
بر بسته ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
این جلوه های حسرت و ماتم را
پاییز ای مسافر خاک آلوده
در دامنت چه چیز نهان داری
جز برگهای مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری
جز غم چه میدهد به دل شاعر
سنگین غروب تیره و خاموشت ؟
جز سردی و ملال چه میبخشد
بر جان دردمند من آغوشت ؟
در دامن سکوت غم افزایت
اندوه خفته می دهد آزارم
آن آرزوی گمشده می رقصد
در پرده های مبهم پندارم
پاییز ای سرود خیال انگیز
پاییز ای ترانه محنت بار
پاییز ای تبسم افسرده
بر چهره طبیعت افسونکار